بلاک چین دولتی و تضاد فلسفی
فلسفه ی بلاک چین بر اساس تمرکز زدایی، مرجعیت زدایی و در یک کلام Decentralization بنا شده است. بنابراین هر گونه تلاش "دولت" ها جهت استفاده از آن عقیم خواهد ماند، به این دلیل ساده که عموم دولت ها بر پایه ی تمرکز و مرجعیت شکل گرفته اند. یک دولت در مسیر تمرکز گرایی حرکت می کند و بلاک چین در جهت تمرکز زدایی . طبعا این دو هیچ گاه نمی توانند در کنار هم قرار گیرند.
یک نمونه ی شکست طرح دولتی بلاک چین در زمینه ی کریپتوکارنسی ها، "پترو" ارز رمزپایه ی ساخت دولت ونزوئلا ست. دولت ونزوئلا با هدف دور زدن تحریم ها و جذب سرمایه اقدام به صدور اولین ارز رمزپایه ی دولتی کرد. اما طبق شواهد موجود این اقدام یک شکست کامل بوده است (لااقل تا کنون). در آخرین اقدام، دولت ونزوئلا حاضر شد نفت خود را حتی با 30 درصد تخفیف به هند بدهد و در عوض "پترو" بگیرد که شرکت خریدار هندی حتی با 30 درصد تخفیف نیز حاضر به انجام این معامله نشد. سی درصد تخفیف در خرید نفت، خیلی زیاد است. وقتی کسی با چنین میزان تخفیف هم کریپتوی شما را نمی خرد، یعنی کریپتوی شما شکست خورده است.
سیستمی که بلاک چین قرار است صحت و امنیت - Integrity - آن را تامین کند، یک سیستم توزیع شده - Distributed - یا غیر متمرکز - Decentralized - است. یک تعریف ساده برای سیستم Decentralized این است که هیچ گاه نمی توان آن را با فشردن یک دکمه خاموش یا روشن کرد. با این تعریف ساده به خوبی می توان متوجه شد که یک بلاک چین دولتی، اصلا بلاک چین نیست. بلاک چینی که دولتی باشد، یعنی که کلید روشن و خاموش آن دست دولت است (چون اصولا هچ دولتی در دنیا اینقدر آزاد اندیش نیست که بخواهد کلید روشن و خاموش سیستم خود را توزیع کند و یا دست کس دیگری بسپارد). وقتی هم که کلید خاموش و روشن یک سیستم دست دولت باشد، آن سیستم هر چیزی می تواند باشد، جز یک سیستم Decentralized .
شفافیت، اصل اول بلاک چین است . اگر شفافیت نباشد، سیستم Integrity ندارد و وقتی یک سیستم Integrity نداشته باشد، اصولا یک سیستم بلاک چین نیست. یکی از علل شکست "پترو" که ارز رمز پایه ی دولت ونزوئلاست، همین عدم شفافیت است. هیچ کس نمی داند چه مقدار از این کریپتو عرضه شده است و کی عرضه شده است. هیچ گونه شفافیتی در کار نیست. اصولا اگر دولت ونزوئلا می خواست شفاف باشد و شفاف عمل کند، کارش به راه اندازی کریپتوکارنسی نمی کشید. دولتی که شفاف نیست، بهتر است وارد کریپتو کارنسی نشود. چون هیچ کس به دنبال سرمایه گذاری غیر شفاف نمی رود.
بانک مرکزی ونزوئلا مدتهاست که میزان پول چاپ شده در کشور (نقدینگی) و بسیاری متغیرهای اقتصادی دیگر را اعلام نکرده است. در چنین فضای غیر شفافی، "پترو" در حقیقت یک کریپتوکارنسی نیست، بلکه واحد پول جدیدی است در کنار واحد پول رسمی کشور (بولیوار) با این تفاوت که پشتوانه ی واحد پول رسمی، طلاست (یا شاید یک زمانی طلا بوده است) و واحد پول غیر رسمی (پترو) قرار است که پشتوانه ی نفت داشته باشد. طبعا وقتی امکان خرید و فروش نفت در بازار هست، کسی در پی استفاده از پترو نخواهد بود.
یک از ملزومات کریپتو ها، امکان mining آنهاست. یعنی که هر کس که عضو بلاک چین باشد، باید بتواند آن کرپیتو را تولید کند. لیکن چنانچه یک کریپتو دولتی باشد، ماینینگ آن کریپتو به معنی چاپ پول و دخالت در کار بانک مرکزی خواهد بود. چنین کاری در هیچ جای دنیا پذیرفته نیست و بنابراین اصولا یک کریپتوی دولتی، یا امکان پذیر نیست و یا بمثابه شیر بی یال و دم و کوپالی است که امکان mining ندارد. (البته برخی کریپتوهای جدید - مثل بیترولیوم که در سه ماه گذشته بالای 200% سود ایجاد کرد - اصولا امکان ماینینیگ ندارند و صد البته دولتی هم نیستند!)
یکی از امکانات کریپتوکارنسی ها، این است که می توانند در شرایطی برای مقاصد پولشویی استفاده شوند. وقتی یک دولت از کریپتوکارنسی استفاده می کند، طبعا پنج نیت در نظر خواهد داشت:
- جبران کسری بودجه با خلق پول (از طریق فروش کریپتو)
- خلق یک پول جدید با واحد دلار که بتواند Devaluation ارز ملی را به خاطر عطش تورم انتظاری التیام بخشد
- مقابله با هژمونی دلار
- پولشویی بین المللی
- دور زدن تحریم ها
وقتی شما به عنوان یک دولت می خواهید از کریپتوها برای مقابله با هژمونی دلار یا پولشویی بین المللی و یا دور زدن تحریم ها استفاده کنید، طبعا دو راه در پیش دارید. راه اول اینکه کریپتوی خود را به مردم کشور خودتان ندهید و صرفا به طور بین المللی در خارج از کشور برای آن بازار پیدا کنید. در این صورت مردم کشور خودتان دیگر امکان پولشویی با آن کریپتو را نخواهند داشت و در حقیقت فقط خودتان امکان پولشویی خواهید داشت.
این همان راهی هست که دولت ونزوئلا در پیش گرفته است و از همین جهت است که پترو را نمی توان با واحد پول ونزوئلا (بولیوار) خریداری کرد. پترو را فقط می توان با دلار آمریکا خریداری کرد.
راه دوم این است که از اصل پراگماتیستی "جنگ کوچک - جنگ بزرگ" استفاده کنید. این اصل در یک جمله می گوید:
Lose the battle, Win the WAR
یعنی جنگ کوچک را بباز تا در جنگ بزرگ برنده شوی (برای رسیدن به اهداف بزرگ، اهداف کوچک را فدا کن). جنگ کوچک پولشویی محدود در داخل کشور و جنگ بزرگ مقابله با هژمونی دلار یا پولشویی بین المللی یا دور زدن تحریم هاست. برخی نشانه ها حاکی از این است که برخی کشورها، بدون سر و صدا و تابلو کردن خود و با کمک بخش خصوصی قوی از این روش استفاده می کنند. یعنی میزانی از پولشویی در داخل کشور را با آزاد کردن خرید و فروش کریپتو کارنسی ها و ای کارنسی ها ندید می گیرند( در جنگ کوچک شکست را می پذیرند)، تا بتوانند در جنگ بزرگ تر (مقابله با هژمونی دلار یا پولشویی بین المللی یا دور زدن تحریم ها) موفق باشند.
زیان جنگ کوچک خانگی (مجاز اعلام کردن خرید و فروش ارزهای الکترونیک و رمزنگاری شده) را می توان با اجرای قوانین ضد پولشویی - KYC Process - به حداقل رساند، لیکن تلاش برای به صفر رساندن آن باعث قفل شدن و ناکارآمدی روش خواهد بود. حتی بزرگترین شرکت های ارز الکترونیک مثل پی پال آمریکا و وبمانی روسیه که کاملا رگوله و تحت نظارت هستند، درصدی از پولشویی را آگاهانه با دیده ی اغماض می نگرند.
البته دولتی که هوشمندی استفاده از اصل "جنگ کوچک - جنگ بزرگ" را داشته باشد، آنقدر نیز هوشمند هست که خودش به نحو "تابلو" اقدام به صدور کریپتو ها نکند و این کار را به بخش خصوصی بسپارد.
... و صد البته دولتی که هوشمندی سپردن کارها و اعتماد به بخش خصوصی را داشته باشد، کارش به جایی نخواهد رسید که بخواهد با کریپتوها مشکلاتش را حل کند. کریپتوها التیام می بخشند، اما درمان نمی کنند.
پینویس: تضادهای فلسفی را جدی بگیرید. هر تفکر و اقدامی که از پایه تضاد فلسفی داشته باشد، دیر یا زود محکوم به شکست خواهد بود.
در سال 1374 - یعنی حدود 22 سال قبل - به طور جدی در پی یک اسلحه بودم تا با آن کلیه ی بنگاهداران و دلالان املاک را بکشم.
حدود سه سال قبل از آن در حالیکه هنوز دانشجوی دانشکده فنی بودم ، یک کارگاه تولیدی با سرمایه ی اندک راه انداخته بودم. اول جوانی و جاهلی بودم و عقیده ی راسخ داشتم که تنها پول حلال، پولی است که از تولید حاصل شود. هیچ گونه درآمد دیگری را حلال نمی دانستم. 20 ساله و شهره به راستگویی بودم. تا آن زمان حتی یک نماز شب قضا رفته نداشتم، نماز یومیه که جای خود.
اما کار بدون سرمایه امکان پیشرفت نداشت. بنابراین آنقدر در گوش مادرم خواندم، تا با فروش تنها ارثیه ی پدری که خانه ای فکستنی در جنوبی ترین نقطه ی تهران بود، موافقت کرد.
خانه را به کار تولید زدم و در سیل تورم سالهای 73 و 74 در مدت کمی ورشکست شدم. در همان مدت نیز قیمت خانه بیش از 2 برابر شد.
به مادرم قول داده بودم که ظرف مدت کمی، یک خانه ی بهتر برایش بخرم. حالا نه تنها کل پول خانه و سرمایه ام را بر باد داده بودم، که با آن اوضاع تورم ، توان اجاره کردن یک خانه ی پست تر را نیز به زور داشتم.
در آن زمان، یک دانشجوی رشته ی مهندسی یعنی یک "گاو شخم زن" کامل بودم (به مقالات "گاو شخم زن" که قبلا در همین کانال تلگرامی نوشتم رجوع کنید). کسی که می خواست مشکلات دنیا را به معادلات ریاضی و قوانین فیزیک حل کند و ارزشی برای علوم انسانی قائل نبود. کسی که دنیا را "تکنیکی " و مثل گاوهای شخم زن، فقط از روبرو می دید و هیچ دید بنیادی و از بالا به وقایع نداشت.
با همین دید گاوهای شخم زن، کل مشکلات تورم جامعه را در دلالی می دیدم و چون بزرگترین ضربه را از تورم مسکن خورده بودم، دلالان مسکن را بزرگترین دشمن خود و جامعه فرض می کردم. واقعا دنبال یک اسلحه بودم که بنگاهداران املاک را بکشم.
در این زمان، دیگر چندان شهره به راستگویی نبودم و بلکه برعکس، داشتم شهره به دروغگویی می شدم. نمازهای یومیه در حال پاک شدن از برنامه ی روزانه ام بود، نماز شب که جای خود.
وقتی شما یک بازنده ی تورم هستید، همه چیز به ضرر و زیان شما رقم می خورد. هر لحظه که می گذرد به زیان شماست. به عینه می بینید که هر کس سعی می کند از بار تورمی روی دوش خود بردارد و به دوش شما بیندازد. لیکن چون شما در آخرین زنجیره ی تورمی هستید، مجبورید تمام بارها را خودتان تحمل کنید و کسی نیست که از فشار روی شما بکاهد
صاحبخانه، بار تورمی خود را روی شما خالی می کند و کرایه و پول پیش را افزایش می دهد. بقال سر کوچه بار تورمی خود را روی شما خالی می کند و اجناس را گرانتر به شما می دهد. نانوا، راننده تاکسی و غیره و غیره همه بار تورمی خود را روی شما خالی می کنند چون شما آخر زنجیره ی تورمی هستید. یعنی ندارترین افراد. بدون کار و بدون سرمایه و بدون پشتوانه.
صحبت از بالا رفتن قیمت خانه شما را عصبی می کند. صحبت از بالا رفتن قیمت دلار و سکه شما را عصبی می کند. صحبت از بالا رفتن قیمت لوازم خانگی و اتومبیل شما را عصبی می کند. چون هیچ کدام از اینها را ندارید و به چشم خود می بینید که هر روز در حال پسرفت هستید. اندک درصدی که روی قیمت ها می رود، مثل این است که تکه ای از گوشت شما را می کنند.
همه جا صحبت از پول و سکه و دلار و خانه است و اینها شما را آزار می دهد. چون هیچ کدام را ندارید و هر لحظه در حال عقب گرد بیشتر در زندگی هستید. از همه کس عقب افتاده اید. به تدریج گوشه گیر و عصبی می شوید. به جای مجالس شادی به مجالس عزا تمایل پیدا می کنید و مکان های دوست داشتنی شما بهشت زهرا و هیات های مذهبی می شود. اما اینها هم مشکلی از شما حل نمی کنند.
در این حال طبیعی است که دشمن دلالان و مردم دلال صفت شوید. چون در اولین نگاه، اینها هستند که تورم را ایجاد کرده اند و دائم به آتش آن می دمند.
اما شما اشتباه می کنید. مسبب تورم و گرانی دلالان نیستند. اینها معلولان تورم هستند، نه علل آن.
لیکن رسیدن به این دید بنیادی که مسبب تمام اینها ، نه دلالان و مردم عادی بلکه "سیستم حکومتی" (به معنی مجموعه ی State و Government) بوده است، حداقل 15 سال از بهترین سالهای عمر مرا در بر گرفت. زمانیکه به تدریج از تحصیل علوم مهندسی به مطالعه و تحقیق در علوم انسانی و اقتصاد تغییر جهت دادم.
پس از مقدمه ی نسبتا طولانی بالا که به علت شرایط تورمی کنونی لازم به نظر رسید، توجه خود را باز می گردانیم به مقوله ی بلاک چین و دلالی:
دلالی، چه آن را مفید و مولد بدانیم و چه غیر مفید و غیر مولد، با گسترش بلاک چین، به حاشیه رانده خواهد شد. زیرا بلاک چین، خود "دلال اعظم" است که از طریق سیستم Peer-to-peer و شفافیت بیش از حد خود، امکان حذف کلیه ی واسطه ها و دلال ها را دارد.